جدول جو
جدول جو

معنی ستوه آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

ستوه آوردن
(رَ / رِ تَ)
عاجز کردن. زبون ساختن:
سواران جنگی بر او بر گمار
ستوه آورش هر سوی از کارزار.
اسدی.
مثال او را امتثال نمود و بر این موجب پیش گرفتند تا آن کافران را به ستوه آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از به ستوه آوردن
تصویر به ستوه آوردن
به تنگ آوردن، درمانده و بیچاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ صَ فَ)
به تنگ آوردن. و رجوع به ستوه شود، جایی که میوۀ خوشبوی بهم رسد. (برهان). جایی که میوه های خوشبو در آنجا باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
سجده کردن. سجود:
صد هزاران بحر و ماهی در وجود
سجده آرد پیش آن دریای جود.
مولوی.
او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او درسجده گاه.
مثنوی.
، خاضع شدن. مطیع شدن:
بزرگوار خدایی که طبع و دستش را
همی نماز برد بحر و سجده آرد کان.
انوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ خوَرْ / خُرْ دَ)
به ستوه آمدن. به تنگ آمدن. عاجز شدن. ملول گردیدن:
ستوه آمدند آن دلیران از اوی
همی گفت هر کس که این نامجوی.
فردوسی.
از ایشان فراوان بیفکند گیو
ستوه آمدند آن سواران نیو.
فردوسی.
ستوران از تشنگی بستوه آمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 493). و در همه جنگها بستوه آمدند و در خطر میشدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 473). و رعیت خود از وی بستوه آمده بودند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 75).
بر نیمه شب آسمان ستوه آمد
ازگریۀ سخت و نالۀ زارم.
مسعودسعد.
و از مداومت ضرب بستوه آمده او را فرو گذاشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 192).
دو لشکر بیک جا گروه آمدند
شدند از خصومت ستوه آمدند.
نظامی.
در آمد بجنبش دو لشکر چو کوه
کز آن جنبش آمد جهان را ستوه.
نظامی.
، فرسودن. سوده شدن. له شدن:
از آواز گردان بتوفیدکوه
زمین آمد از نعل اسبان ستوه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستوه آمدن
تصویر ستوه آمدن
عاجز شدن، ملول گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
به ستوه آمدن، خسته شدن، درمانده شدن، ستوه یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد